انسان شدن


این روزها می گذرند.. بی هیچ تغییری یا حرف خاصی. همه چیز مثل دیروز است! مثل دیروزها، یکنواخت و خسته کننده....

باید تمرین کنم، تمرین بزرگ شدن... انسان شدن...

و این بشود تغییر زندگی من ... بشود هدف من... همین انسان شدنم.. بهتر شدنم... خوب بودنم بشود بزرگترین هدفم.






- من احمق چرا درگیر این حس ها شدم؟!!!!! این به نظر او پریشانی ها!


+- توی دلم لرزید وقتی گفتی هنوز آدم نشدیم. باید به این چیزها خیلی فکر کنیم... وقتی پرسیدم یعنی نگران کننده است و تو گفتی کمی نگران کننده است. همین ماه رمضان گذشته- رفتار من و ناراحتی تو جلوی میهمان ها-


+ دیشب مامی اومد دیدنم...

مامی از این عادت ها ندارد که بی تعارف و دعوت برود خانه دخترش...آمده بود تولدم را تبریک بگوید با یک هدیه زیبا


+ شاید یکی دو روز دیگه برم برای تصویب پروپزال بالاخره! یه حرکت مسخره در تصویب پروپزال ما هست که باید متن رو به فارسی هم ترجمه کنیم. فکر کن! اول به اگلیسی فکر کنیم  و به انگلیسی بنویسیم بعد به فارسی برگردونیمش! چرا؟! چون اونایی که دکترا دارن تو هر رشته ای و نشستن اونجا که پروپزال ها رو تصویب کنن انگلیسی نمی دونن!!!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.