تولد کوچیکترین عضو خانواده

دیروز تولد خواهر کوچیکه بود...

کلی کادو گرفت :) یه انگشتری طلا از همسرش.. یه کیف قشنگ از خواهر1... بقیه هم نقدی هدیه دادن :)

خواهر کوچیکه با همون کیف و انگشتر انقده ذوق کرد... می گفت از فردا این کیف و برمی دارم و ... شوهرشم از این حس های کودکانه شیرین خواهر کوچیکه تو دلش قند آب می شد :)

داداش کوچیکه هدیه نقدی بالایی داد و خواهر1 طبق معمول، طبق معمول با شوخی و خنده اما کنایه آمیز گفت خوب واسه خواهر کوچیکه انقده مایه می ذاری برا ما که تا حالا اینجوری خرج نکردی!!!!!!!!!!!!!!

دو یا سه بار گفت! دفعه آخر داداش کوچیکه گفت چون براش خونه نویی نیاورده بودم و تا حالا خونش نیومده بودم ..... با یه تیر دو نشون زدم :)

اصلا این حرف در شآن خواهر 1 نبود! خواهر1 وضعیت مالی خیلی خوب و عالی داره .. سالی چند بار مسافرت و خرید های مارک و بهترین خونه و زندگی اصلا نیازی به هدیه دیگران و این طور مسائل نداره! اگرم شوخی بود که یه بار گفتنش بس بود!

البته شاید هم خواهر1 مبلغ بالا هدیه گرفتن رو می ذاره به حساب عشق و علاقه طرف ....

اگرچه خانوم دکتر همیشه گرونترین هدیه ها رو برای خواهر1 گرفته اما انگاری همچین تاثیری روی خواهر1 نداشته!


بگذریم گستره غیبت کردن من به دامنه دنیای مجازی هم کشیده شده گویا!

البته غیبت به خودی خود دامنه تعریفش برای من مشخص نیست.. یعنی یه جورایی خیلی وسیعه و دست و پای آدم رو کلا می بنده تو حرف زدن!




+ طبق معمول من از همه زودتر اونجا بودم..

طبق معمول از همه دیرتر رفتن خونه خودم

طبق معمول من پای ثابت ظرف شستن بودم...

از هیچ کدوم این ها ناراحت نیستم چون از ته دلم و با خوشحالی انجام می دم ...

نظرات 1 + ارسال نظر
نفر اول دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 12:49

مبارک باشه تولد خواهر کوچیکه!
برا من شیرینه خوندن خاطراتت، انگار که پیش روت نشستم و داری برام تعریف میکنی

واقعا؟ چه خوب .... اصلا حالم رو خوب کرد این حسی نوشته هام بهت می ده :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.