طعم حرف ها و زمزمه های عاشقانه ات یک طرف...
طعم بوسه های عمیق ات یک طرف....
طعم آغوشت یک طرف ....
طعم تو ... طعم تو ... طعم تو
می دانی هر کدام این ها یک طعم خاص دارد برای من.. گاهی طعم یکی شان لذیذتر می شود.. بعد یاد و خاطره اش در ذهنم پر رنگ تر
ماندن طعمش در یادم می شود توان ادامه دادن زندگی... می شود انرژی مقابله با سختی ها ... می شود امید به فردا ....
+ این دو هفته ای که شرکت همسرجان تعطیل بود و من هم در تعطیلات سال نو بودم یک نوع زندگی خاص را تجربه کردیم که در این چهار سال برایمان پیش نیامده بود.
پیش نیامده بود که دو هفته روز و شب کنار هم باشیم .. مادام با هم...
خوب بود این طور با هم بودن... شیرین بود... آنقدر عادت کردم به هر لحظه کنار هم بودن که دیشب وقتی رفت شرکت، خانه با آن بزرگی اش برایم کوچک شد.. دلتنگی ام شدید شد.... چند بار گفتم نرو امشب؛ اما می دانستم که حالا امشب نرود شب های دیگر چه؟! حتی بار آخر حین گفتن نرو امشب اشک نشست در چشمهام!
قطعا این همه احساسات به خاطر تحولات هورمونی درونی من است ... اما تجربه این دو هفته مادام کنار هم بودن تجربه خوبی بود که خوب بودنش به هیچ تغییر و تحولی در درون من ربط نداشت!
سلام عزیزم
انشاالله که سالهای سال کنار هم با دلخوشی عشق زندگی کنین
سلام
سپاسگزارم- پاینده باشید
همسر شب کار هستن مگه؟
سلام عزیزم
سال نو مبارک- امیدوارم سال خوبی داشته باشی
حالت خوبه؟
همسرجان شیفتی هستن. و شیفتشون تغییر می کنه