او حالا تماما قلب است

پنجشنبه 19 فردوردین، درست روزی که پنج سال پیش جشن نامزدیم رو برپا کردیم، با همسر جان رفتم برای سونوگرافی. این سونوگرافی مربط به بررسی تشکیل قلب جنین بود.

صدای قلبش رو پزشک برام گذاشت که بشنوم... چشمهام رو بستم. نمی خواستم کسی ببینه اون لحظه اشک نشسته تو چشامم....

نگرانی و سوال های پی در پی همسرجان از پزشک برام جالب بود...

از اتاق سونو که بیرون اومدم صدای اذان رو شنیدم، به وقت تهران، بی اختیار دوباره اشک نشست تو چشمام.....

به خاطر سلامت بودن کوچولو خدا رو شکر کردم.

حس عجیبیه اینکه یه موجود دیگه که قلب داره و قلبش می زنه تو وجود آدمه! عجیبه چون نمی تونم توصیفش کنم.. قادر نیستم چیزی در وصفش بگم!



+ این روزها فتارهای همسرجان مهرمندانه تر از قبل است.انگار می شود همه جوره روی بودنش حساب کرد.. روی مرد بودنش.. پدر بودنش....

حالا که به این روزها رسیدم یاد کامنت دوست عزیزی (کاوه) افتادم که در پاسخ به پستی از من در باب نگرانی های خاصم گفته بود: کاملا اطمینان دارم که همسر شما پدر ایده آلی خواهد شد.

نظرات 1 + ارسال نظر
سایه شنبه 21 فروردین 1395 ساعت 08:00

مبارکه

مرسی دوست جون جونی من

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.