نه ماه نگرانی و بیتابی

می دانی چقدرسخت است که نه ماه تمام روز و شب، ثانیه به ثانیه نگرانی ات این باشد که مبادا فرزند سلامت به دنیا نیاید!

نه هیچ کس نمی داند! درک نمی کند که یک مادر باردار هیچ کجای این ماجرا نیست! در حکم تونلی است برای به دنیای این ور منتقل کردن فرزندش...

اینکه باردار بشوی یا نه، اینکه فرزندت دختر باشد یا پسر، اینکه سیاه باشد یا سفید، اینکه زیبا باشد یا زشت که هیچ کدام اینها مهم نیست حتی ذره ای... مهمترین قسمت ماجرا سلامتش است.. اینکه سالم باشد یا ناقص.... هیچکدام این غیر مهم ها و این مهم آخری به دست مادر یا پدر نیست... همه جای این ماجرا خواست خداست.. رد پایی از خدا ...

خدایا! خیلی سخت است.. می دانی!


مادام نگرانم نکند با نقص عضوش بخواهد مرا بیازماید که من طاقتش را ندارم! تو بگو چه کسی دارد؟!

مادام نگرانم که به کیفر گناه من فرزندم  مشکلی داشته باشد!

هی نگرانم و هی یکی از درونم می گوید خدای عادل برحق کیفر گناهانان تو را با کس دیگری تقاص نمی گیرد! سر کیفر گناهان تو با فرزند تو معامله نمی کند!

اما ......

آن یکی درونم درست می گوید؟! یا این ذهن نگران من؟!


این نگرانی یک درد بزرگ است که هیچ کس مگر مادرها نمی دانندش!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.