روزهای بدون شادی و نشاط

دیروز تمام لحظه ها و ساعت ها به افسردگی گذشت.. به حال روحی بد...

اینکه بعد از نهار نشد بخوابم.. اینکه به خاطر مشکلات لپ تاپ نتوانستم شهریه یامفت دانشگاه را واریز کنم ... و همان کسالت روحی که از ابتدای صبح همراهم بود، بعد از ظهرم را هم به گند کشید....

یک بعد از ظهر تا شب را کامل کنار هم می شد به بهترین شکل گذراند اما امان از حال خراب من....

بیشترین تقصیر هم پای این درس لعنتی است وگرنه می زدیم از این چهاردیواری بیرون، پی گردش و تفریح ...

شنیده ام این حالت های روحی نا بسامان در دوران بارداری طبیعی است (نه اینکه قبل از بارداری بهتر از این بودم!!) و انگار همسرجان خوب می داند این را.. خوب درکم می کند و چقدر خوب و مهربانانه کار می آید با بد عنقی من!

مادام دلم می خواهد بخوابم انگار همه خواب های دنیا را برایم بیاورند باز کم است! دراز بکشم و استراحت کنم....

همچنان مشکلم با خوردن سرجایش هست و طاقتم را طاق کرده...



- به همسرجان گفتم من خسته شدم، دیگه نمی خوام باردار باشم! گفت زودی خوب می شی ببین چند ماهش زود گذشت!!



نظرات 3 + ارسال نظر
مینو دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 12:43

خواهش عزیزم
گاهی آدم اینقد خسته اس و ذهنش درگیر یادش میره یا حتی درمونده میشه که چطوری حال وهواشو عوض کنه.
مطمئن باش وقتی بری توی چهار ماه خیلی از این حالتها کم میشه و تغذیه ات هم خوب میشه (استثنا معمولا کمه)
در مورد خواب و شب بیداری و شکم درد بچه و ... صدتا چیز دیگه ام اصلا به خودت استرس راه نده هر بچه ای متفاوته .البته آمادگی اینکه شاید بی خواب بشی یا مثل قبل به کارها و علایقت نرسی که لازمه و قطعا خودت بهتر از همه میدونی اینا رو اما هر بچه ای یه قلقی داره که بعد از یکی دوماه دستت میاد خواهرزاده ی من تا چند ماه شبا بیدار بود روزا میخوابید خواهرمم خودشو باهاش وفق داده بود روزا با بچه می خوابید که بی خواب نشه.چاره ای نیست باید یه مدت منعطف بود.خلاصه سخت بگیری و استرسی پیش بری سخت میگذره آسون بگیری راحت میگذره.ولی از من میشنوی برای لحظه لحظه پرورش چه الان چه بعدها لذت ببر روزهایی که دیگه برنمیگردن و میشن خاطره.هیچ از آینده خبر نداره شاید نی نی شما خیلی خوش قلق بود و خوش خواببببببببببب .دوتا بچه تو یه خانواده عادتهاشون باهم فرق داره هرچند یه چیزایی مشترکه که بعد از کمی زمان همه ش دستت میاد.انرژی مثبت بده به خودت و نی نی و از الان تو حرفات ازش خواهش کن بچه خوبی باش و روزهای خوبی رو باهم بگذرونین .نگران نباش خدا به مادرا صبر میده تو بچه داری.
چقد بالای منبر رفتم شرمنده.

عزیزم... خوشحالم که انقده برات مهم هستم که برام این همه وقت گذاشتی ...
من آدم استرسی ای هستم! اما از اول ارداریم این استرس ها نسبت به قبل خیلی کم شدن :)
نکته خوبی بود اینکه بهش بگم نی نی خوبی باشه و اذیتم نکنه :)
خواهرم همش همین رو به بچه تو شکمش می گه :)

می دونی خیلی خوبه که هستی برام ؟ :)

سایه دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 09:53

حالا قدر اون روزهاییش که می تونی بخوابی بدون تا چند ماهه دیگه خواب نیمروزی به یه آرزو تبدیل میشه برات!!!


چقدرررررررررررررررررر بد!

مینو دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 09:43

درسته یه بخشی از این حالتا طبیعیه و برای این دوران
این موقع ها سعی کن به خودت کمک کنی و روحیه بدی برای حتی نیم ساعت هم که شده برو بیرون و قدم بزن اجازه نده ذهنت بهت کسلی رو تحمیا کنه حتی یه آهنگ و موسیقی خوب شاید حال و هوای خودتو و نی نی رو عوض کنه. چشم روی هم بذاری زمان گذشته زندگی خیلی سریع داره میگذره.

آره واقعا اگه دیشب می رفتم بیرون یه چرخی می زدم حالم عوض می شد
مرسی عزیزم بابت پیشنهادهای سازنده ات :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.