سخت ها،آسان شود؛ گر تو آنی باشی که باید

دیروز همسرجان در نتیجه بهانه گیری های روز قبل من رفته تا لپ تاپ را بدهد سرویش کنند که دهن ما را در این مدت سرویس کرده بود! بعد هم اومد دنبال من تا برم دانشگاه محل تحصیل رمز ورود به پرتالم رو که گم کرده بودم بگیرم....

بعد هم رفت خونه....

وقتی من رو گذاشت محل کارم ساعت 12 بود و دو ساعت و نیم دیگه باید می رفت شرکت.

بد ساعت اداری رسیدم خونه... خیلی چزا دیدم!

سبزی خوردن گرفته بود، تمیز کرده بود، شسته بود و پهن کرده بود روی آبگیر تا من می رسم آبش بره بتونم با نهارم بخورم..

شیر خریده بود، جوشونده بود... کمیش رو ماست کرده بود و مابقی رو برای من گذاشته بود تو یخچال...

نهار طبق دستور خودم ماهی پلو پخته بود ....

براش پیام دادم که: حالا من چطور قدردانی کنم از این همه لطف و محبتت...

جواب داد که: قربونت برم نیوشا جونم.. دوست دارم خیلی زیاد.. خوب لا لا کن :)

دوبار بهش گفتم خوشحالم که تو رو دارم و یه تیکه از وجود تو رو درون خودم پرورش می دم ....


می دونی! این حس های خوبی که همسرجان به من میده تحمل خیلی از سختی های این دوران رو راحت می کنه برام





+این روزها خوردن صبحانه یا غذایی که همراه با نون هست؛ نونش باید سنگک یا بربری باشه، اونم تازه :) دست خودم نیست لابد نی نی اینقده خوش اشتهاست...

از خواب که بیدارم کرد، گفتم برا صبحانه نون تازه ندارم.... گفت برات میارم سرکار... رفتم دستشویی تا اومدم بیرون دیدم دم دره و لباس پوشیده تا بره نون بخره ....

حالا توی مسیر به این حرکت همسرجان فکر می کردم که این مدت کارش شده وقت و بی وقت نون سنگک تازه بخره و اشک می شست تو چشام از ذوق...

هسرجان همیشه از این کارا می کرد از همون اول زندگی مشترک آشپزی می کرد.. جارو می زد ....اما الان هر کاری که انجام میده بیشتر به چشمم میاد...

وقتی می گم ممنون که نون تازه خریدی با یه عشقی می گه نوش جونت که واقعا اون نون گوشت می شه به تنم

نظرات 4 + ارسال نظر
سعیده شنبه 25 اردیبهشت 1395 ساعت 13:40

کلا یکی از مزایای نی نی ها اینه که خوردنی های خوب و ناخوب رو از هم تشخیص می دن
من کلا آشغال خور بودم ولی سر فندق کلا همه آشغالا حذف شدن چون اون پرتشون می کرد بیرون

خوب کاش بتونم بخورم
این کوچولو حتی چیزای خوبم نمی خواد! :(

آقای پدر چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 06:15 http://daddyon.blog.ir

حالا ما یه چیزایی گفتیم ولی شما هم دیگه گندشو دراووردید! آخه اینقدم لوووووسسسس
خوشحالم براتون

می دونید آقای پدر
همسرجان همیشه همینطور بود از همون ابتدای زندگی مشترک اغلب کارای خونه رو انجام می داد
خوبی های زیادی داره..
من فراموش کارم کافیه فقط یه ناراحتی پیش بیاد همه چی رو فراموش می کنم!

همین قدر لوس بودن خوبه :)

مادر تنها سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 12:29

ای جانم. بعد مدتها این دلنوشته ات چقدر به دلم نشست نیوشا بانو. پر از حس های خوب خوب شدم

چه خوبه این همه حس های خوب دادم به مخاطبام :)

خوبی عزیزم؟ قدم نو رسیده مبارک :)

مینو سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 09:05

خدا رو شکر چه لحظه های خوبی چه حس های خوبی عالین نیوشا این روزا رو خوب بخاطر بسپار.
خدا رو شکر که همسرت آمادگی ذهنی اومدن نی نی رو پیدا کرده و باور کرده.
ای جانم اول صبح چقد دلشادم کردی دخترررررر

فدای دل مهربونت..
خودمم هی یادم میاد هی لبخند می زنم .....

آره باید یادم بمونه اینجا می نویسم که یادم بمونه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.