فرزند داری، سرافکندگی است

حرف های دیشب خواهر1 پای تلفن برایم آنقدر مسخره و مضحک و حال به هم زن بود که خوردن کرم خاکی، یا هشت پا .....

او در جریان صحبت های دکتر بابا بود و تماس گرفتم تا بپرسم اوضاع از چه قرار است.

برایم توضیح داد و حین حرف هاش گفت: بردار1 قراره زمین بابا رو بفرشه و پولشم بده بذارن تو بانک. به مامان گفتم خرجش نکنه بذاره برا روز مبادا. بالاخره مریضی و دوا دکتر دارن، صد سال عمر کنن ایشالا ولی بالاخره بابا این همه زحمت کشیده می خواد وقتی دور از جونش موعد رفتن شد مراسم آبرومندی داشته باشه.....

گفتم پس اندازشون رو برای درمان بیماری و رسیدگی به خودشون هزینه کنن.. برن سفر... تغذیه مناسب داشته باشن ... هر خرجی که شادشون می کنه داشته باشن اما این درست نیست که پول رو بذارن تو بانک بمونه تا برای مردنشون استفاده شه! خاک بر سر ما کنن که هفت تا بچه ایم اما در این چنین مواقعی از عهده یه مراسم برنیاییم!!!!!

شاید من چون دستم تو جیب خودم می ره خیلی راحت حرف می زنم و واقعا هم عمل می کنم، اما همسر خواهر1 هم یه آدم پولداره.. خیلی خیلی پولدارتر از همسر من!

ادامه داد که هزینه عمل بابا ممکنه بیست تومن بشه. گفتم ایرادی نداره همه با هم میذاریم .... گفت  نیازی نیست،  بابا به خاطر اینکه از مزایای بیمه تکمیلی استفاده می کنه فقط کافیه بیست درصد کل هزینه رو پرداخت کنه..... می شه چهار تومن. گفتم همینم ما می تونیم بپردازیم، مبلغی نیست که ..گفت وقتی بابا خودش داره برای چی ما بدیم؟!

نمی دونم من منظور حرف هاش رو درست درک نکردم یا ......

اما با خودم فکر کردم چه خوب شد که بابا دستش تو جیب خودش می ره.. حقوق داره و نیازمند هیچ کدوم بچه هاش نیست....

با این فکر یاد برادر1 افتادم که وقتی بابا رو می بره دکتر اصلا کیف پولش رو با خودش نمی بره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! حالا مامان و بابای من آدمایی هستن که پول یه سطل ماست که نه پول یه ورق قرص استامینوفن رو هم حساب می کنن با پسراشون!

من یا خانوم دکتر هر وقت بابا رو دکتر بردیم هرگز نذاشتیم بابا دست تو جیبش کنه! هزینه ها رو یا حساب نکردیم یا اگر حساب کردیم گذاشتیم برای سر ماه که حقوقشون رو بدن یه وقت کم پول نباشن....

آره خوب شد که بابا دستش تو جیب خودش بوده همیشه.....


می دانی! فرزند داری، ماتم داری ست! سرافکندگی به بار می آورد. پس دوستانی که خدواند صلاح ندانسته چنین سرافکندگی و ماتمی را به آنها عنایت کند خودشان را درگیر لذت ها و خوشی ها یا ماتم های دیگر کنند.. گزینه های انتخابی زیادی پیش رو دارند!


- به خاطر این ناشکری ها - که به نظر خودم ناشکری نیست- احتمالا خداوند عوضش را به من عنایت می دارد با دردی دیگر!


+ لازم شد این مطلب رو حتما بگم که: خواهر1 فرد مهربان و دلسوزی هستش اما همیشه همسرش و دخترش در اولویت زندگیش هستن. مثلا روزی دوبار می ره به پدر شوهر و مادر شوهرش سر می زنه اما هفته ای دوبار در حد نیم ساعت یه سری به خونه مامان می زنه، توجیهشم اینه که اگه هر روزم بخوام برم خونه مامان دیگه به زندگی خودم نمی رسم... با اینکه برا نشکستن دل همسرش و رعایت حال اون روزی دوبار می ره دیدن پدر و مادر همسرش... تو خونه هم یا کیکی و شیرینی می پزه یا میز شام و صبحانه با چند مدل غذا درسته که  وقت کافی براش نمی مونه ... شاید از دیدگاه خیلی ها در اولویت قرار دادن زندگی خود آدم درست ترین کار باشه .. اما من فکر می کنم می شه مثلا چند مدل غذا نپخت و به جای صرف وقت به آشپزی یه ساعت بیشتر کنار مامان موند! هر کسی یه دیدگاهی داره و دیدگاهش محترمه.

من فقط حسی رو که اون لحظه بهم دست داد از حرفای خواهر1 نوشتم و اصلا منکر خوبی ها و دلسوزی هاش نسبت به خانواده نیستم. شاید منم اگر به سن اون برسم با یه دختر بزرگ دیگه توان انجام دادن این همه کار رو با هم نداشته باشم.


نظرات 5 + ارسال نظر
گیسو یکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت 01:45 http://Monolog-ha.blogsky.com

من با شما هم نظرم. خوبه هر چیزی به انداره باشه. پدر و مادر هم به گردن آدم حق دارن و پیری و افتادگی برای همه ما هست.

متاسفانه کسی آینده خودش رو نمی بینه همه فک می کنن تا آخر جونن!

آنا چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 14:38 http:// cafeteria.blogsky.com

آخ که چقدر از این جمله بیزارم که همین که کسی از بچه ای ناامید می شود دست می اندازد به آنهایی که بچه ندارند که بروند خدا را شکر کنند! عجب!

منظورم این بود که همچین آش دهان سوزی نیست که زوج ها به خاطر نداشتنش از هم جدا می شن و کلی مکافات می کشن و.....! شما مختارید از نظرات دیگران بیزار باشید دوست عزیز :)
اما به هر حال هر کسی نظر خودش رو داره!
من هم از نحوه بیان نظر شما بیزارم! اما نظرتون قابل احترامه کما اینکه درست هم هست!
من نظرم اینه که بچه ته تهش هیچی واسه ادم نداره پس اگر بنا به مصلحت و حکمتی داشتن بچه سهم ما نیست لازم نیست یه رابطه رو به این خاطر خراب کنیم... خودمون رو داغون کنیم....
من یه زوج رو می شناسم که عشقشون زبون زد بود به خاطر بچه دار نشدن از هم جدا شدن حالا می شنوم که چقدر در حسرت همن! آخه این درسته؟!

مادر تنها چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 14:02

عزیزم خیلی خوب گفتی که باید آموزه هامون رو تغییر بدیم. اینکه ازشون توقعی نداشته باشیم و از همین حالا فکر پیری مون هم باشیم که فردای روز محتاجشون نباشیم. من اینقدری که از بردار 1 و نبردن کیف پولش ناراحت شدم واقعا از خواهر 1 ناراحت نشدم. شکر خدا که بابا دارن و محتاج هیچ کدوم از بچه هاشون نیستن.

واقعیت اینکه به بچه ها وابسته می شیم در فرایند بزرگ شدن و رشد کردشون.. اما اونا دنیای تازه ای مقابله شونه یه دنیا پر از هیجان و تجربه .... مسئولیت... باید برن ...
باید یاد بگیریم بدون وابستگی به اونها از عهده خودمون بیاییم...
برادر1 انسان نیکی هستش .. من خودم هر چی تو زندگیم دارم مدیون ایشون هستم.. اما آدم ها صد درصد سفید و یا سیاه نیستن!

آقای پدر چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 13:41 http://daddyon.blog.ir

بابا همه که اینجوری نیستن. من دقیقا ادمایی با تفاوتای چشمگیر دوروبر خودم دارم. پدر یا داییم که اجازه نمیدن هیچ خرجی پدرو مادرشون انجام بدن حتی اگر کسی ندونه یا از کار و مشغله اشون میزنن تا به اونا رسیدگی کنن و کسایی که با مادر یا پدرشون زندگی میکنن اما حتی حاضر نیستن با اونا تا مطب دکتر یا درمونگاه همراهی کنن. حالا هزینه اصلا پیشکش...
همه چیز به نحوه تربیت ما برمیگرده. به قول معروف برماست، انچه بر ماست

نسل پدر و داییتون را با خودمون و بچه های ما که مال نسل بعدی هستن مقایسه نکنید!!!!!!

مادر تنها چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 12:57

آخ آخ آخ .... چقدر درد داره یه عمر با جون و دل بچه ات رو بزرگ کنی به سرانجامش برسونی، بعد سر پیری که بخاطر کهولت سن بهش محتاج می شی، اون سرباز بزنه و چرتکه بدست حساب کتاب کنه هزینه هایی رو که در برابر چیزهایی که پدر و مادر در قبال به ثمر رسیدنش از دست دادن هیچ نیست. خدایا خدایاااااا هیچ پدر و مادری رو محتاج فرزندان خلف و ناخلف نکن. خیلی درد داره، خیلییییییییی.

الان از مامان و بابا بپرسی می گن بهتر از بچه های ما وجود نداره .. همیشه می گن از همتون راضی هستیم!
می دونی عزیزم دست خدا نیست بالاخره بچه همینه دیگه!! هی می گن بیار بیار.. آخرش همینه
یا باید آموزه هامون رو تغییر بدیم .. یعنی به این خیال نباشیم که بچه قراره پیری و مریضی ما رو جمع کنه و دقیقا همینطور هم عمل و رفتار کنیم
یا اگه انقده وابسته می شیم به فرزندانمون چوبشم باید بخوریم
من خودم تمام تلاشم رو می کنم بی هیچ توقعی کنارش باشم و اون رو به عنوان یه نهاد مستقل و جدای از خودم تربیت کنم
نه من وابسته بشم نه اون
یه کم ناراحت شدم از پستی که راجع به خواهر 1 گذاشتم...
اون دختر مهربون و دلسوزیه فقط همیشه اولویت هاش خودش و همسرش و دخترش هستن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.