خوب می دانم فرشته ها همه دخترند

حالا دو روز بود که می دانستم فرزندم دختر است یا پسر...

اما دلم می خواست مثل یک راز در دلم بماند، کسی نداند ...

ترسیده بودم انگار... یک آن با حجم زیادی از نگرانی هایی که حالا با فهمیدن جنسیتش بر من وارد می شد، مواجه شدم!

فرزندم قرار است تما سختی هایی که من به عنوان یک زنم متحمل شده ام را دوباره از از صفر شروع کند....!

دختر است.... و هیچ کس نمی داند من سراسر شوقم و همان اندازه نگرانم! هیچ کس حرفم را نمی فهمد، درک نمی کند منظور من چیست!

منی که تمام عمر به برابری جنسیتی فکر کرده بودم وتمام تلاشم در رابطه های خواهر و برادری.. زن و شوهری ... در اجتماع همین بوده حالا کسی نیستم که نالان باشم از دختر داشتن! نه که نیستم برایم یک افتخار بزرگ است... اما اینجا دختر بودن یعنی سراسر درد!!!!!!!!! و من آگاه به این دردها حالا باید شاهد درد کشیدن پاره تنم باشم.. دردهایی که برایم آشنا هستند.....

این دو روز هر کس پرسید نتیجه سونو چه بود جواب درستی ندادم، به روایتی دروغ گفتم! جالب بود هیچ کس نپرسید سالم است یا نه همه سراغ جنسیتش را گرفتند! می بینی!؟ برای من جنسیت تعیین کننده هیچ چیزی نیست، این نحوه تربیت و به کمال رساندن یک انسان است که اهمیت دارد.

از این ها بگذریم....


می دانستم همسرجان همه تصورش را راجع به جنسیت فرزندمان در دلش بسته بود.. نام هم داشت. قرار بود آرتا باشد! دیشب پرسید راستی این سونویی که رفتی نگفت جنسیت بچه چیه؟! چون دو روز کذشته اعصاب نداشتم و میانه مان شکرآب هم بود همراه با همسرجان نرفته بودم برای سونو و قصد داشتم تا مدت های زیادی او را بی اطلاع از نتیجه سونو بگذارم!

اما گفتم.. وا رفت، کمی شکه شد! بعد گفت شاید الکی گفتن دقیق بررسی نکردن! گفت چرا زودتر نگفتی؟! گفتم نمی خواستم کسی بدونه!هیچ کس جز خودم....

بعد گفت دختر هم دوست دارم فقط به این خاطر که بزرگ کردن دختر خیلی سخت تر از بزرگ کردن پسره نگرانم! زدم زیر گریه.. گفت خودتم که دوست داشتی دختر باشه! گفتم آره ولی حالا یکی دیگه قرار بیاد و این راه سخت رو دوباره از ابتدا شروع کنه! گفت آره منم به همین خاطر می گم که ترجیح می دادم پسر باشه که کلا زن بودن تو این مملکت و تو این کره خاکی  سخته!

بهش گفتم اون یه پدر محکم می خواد.. که پشتش باشه مثل کوه! که همه بدونن یکی رو داره مثل پدرش که اجازه نمی ده هیچ کسی بهش زور بگه، ظلم کنه.... حمایتی که در عین اینکه محکم بودن رو به اون یاد می ده بهش می فهمونه که هرجا کم آوردی، هر جا حس کردی یکی رو می خوای که پشتت باشه من بی دریغ، همه جوره هستم باهات!حمایتی که جاش تو زندگی خودم خالی بود و هست!

گفتم من می تونم صدتای تو پشتش بمونم اما اینجا کی برای حرف یه زن برای حمایت هاش تره خورد می کنه! تو فکر کن شوهرش باهاش بدرفتاری کنه تو جلو طرف واستی بیشتر جواب می ده یا من؟! نه اینکه قبول داشته باشم درست اینه که حرف یه مرد رو قبول کنن، هرگز! اما واقعیت اینه که این جامعه از مردها در موارد مشابه بیشتر حساب می بره متاسفانه!

اون یه پدر و مادر محکم می خواد که نه از درد جسمی نه از درد روحی براش ناله نکنن! بهش یاد بدن با وجود درد هم می شه ایستاد و به زندگی ادامه داد، می شه خم نشد!

بهش گفتم اون نباید حس کنه ذره ای تفاوت بین اون و جنس مخالفش از نظر برتری و ارزشمندی وجود داره.....

قبل از گفتن این ها به همسرجان تو خیابون راه می رفتم و این جمله ها رو مرور می کردم.. رسیدم به این جمله که اون نباید در حاشیه قرار بگیره و احساس کم ارزشی و تو سری خور بودن بهش دست بده، مشتم رو از شدت اشکی که موج می زد تو چشمام به هم فشردم ، دوندونام رو هم!


نظرات 6 + ارسال نظر
بیضا یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 14:39 http://mydailydiar.blogsky.com

سلام عزیزم ګل دخمل نازت مبارکه ایشاالله، اصلا ناراحت نباش و غصه نخور اګه بخای میتونی یک دختر محکم و آزاده تربیت کنی البته که تو این جامعه ها خیلی چالش ها وجود داره ولی این یک روند طبیعی است و باید بپذیریم و در پهلوی پذیرفتن از داشتن دختر که یک فرشته است لذت ببریم، من هم باردارم و عزیزکم دخمل است با وصف اینکه دو ګل پسر دارم باز هم همسر حرفهای مشابه همسر شمارا میګه ولی مطمینم که خیلی دوستش داره و خواهد داشت و مثل کوه بشتش خواهد بود. سلامت باشی عزیزم با دخملک شیرین

مبارکت باشه و قدمش برات پر خیر و برکت..
می ترسم نتونم درست تربیتش کنم!
می دونی! من حرف های همسرم رو درک می کنم حرف هاش نگرانی هاش از جنس حرفها و نگرانی های خودمه!

سایه جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 18:07

شادی همراهی فرشته کوچولوت گوارای وجودت
می دونم روزی خواهد اومد که من و خیلی های دیگه به رابطه مادر و دختری تو و فرشته کوچولوت غبطه بخوریم...
لحظه های نابی که فقط یه دختر می تونه برای پدر و مادرش خلق کنه...
انسانها همه در درد آفریده شدند این سخن خالق ماست ولی مطمئنم با وجود چنین پدر و مادری این درد جنسش با دردی که ما کشیدیم بعنوان یک زن خیلی فرق خواهد کرد شاید دردی بشه از اون مدلی که آدم رو بزرگ می کنه، سخت و شیرین!

امیدوارم همینطور باشه عزیزم...
شایدم من به رابطه تو پسرنازت غبطه بخورم :)

تو همیشه نگاه مثبت و متعادلی به وقایع زندگی داری....
فکر کنم این مورد و صبوریت جزو ویژگی های خاص شخصیتت باشه، واسه همینه انقده دوست دارم :)

آقای پدر چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 14:43 http://daddyon.blog.ir

مبارکه نیوشامادر...
والا من که اصلا برام مهم نبود پسر باشه یا دختر، اصلا بودنش هم برام مهم نبود ولی الان خیلی خوشحالم که دختره... و هست.
همسرت عاشقش میشه. نگران اون مسایل هم نباش. تا بوده همین بوده. اون هم مثل خودت گلیمشو از اب میکشه بیرون. شاید حتی بهتر

مرسی آقای پدر
خدا رو شکر که انقده دوسش دارید..
فکر کنم با اومدنش وضعیت خیلی متفاوتی از قبل رو. برای شما و همسرتون رقم زده که این وضعیت خیلی هم خوب به نظر می رسه

ایدوارم همه چیز خوب پیش بره از قوت قلبی که می دید ممنونم

مینو چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 12:31

کاملا" قبول دارم حرفاتو درست و به جاس
اما نگاه و دید هرکسی به مسائل، زندگیشو می سازه پس بذار زندگی و زن بودن رو از دید خودش ببینه و لمس کنه
گاهی نا خواسته تو حرفامون این درد های زن بودن رو بهش متذکر نشیم همچنان که ما زیاد از مادرا و بقیه شنیدیم!

آره بایدیادم بمونه چیزی رو بهش القا نکنم.. اصلا شاید دید اون با من فرق داشته باشه

مادر تنها چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 12:04

چقدر حرفات حس هات برام آشناست. گویی از دل من برآمده و از زبان دیگری همچون تو جاری شده است نازنین ... مونث بودن درد دارد زخم دارد غم و حسرت فراوان دارد در این مرز و بوم و چه بسا در سراسر کره ی خاکی.... خدا صبرمان بدهد و قوت، که باید دخترانمان را قوی و محکم بارآوریم و از همان ابتدا یادشان دهیم حق گرفتنی است نه دادنی .... بانو بر تو و من و تمام مادران دختردار سرزمینم مبارک باد این فرشته های آسمانی.

ممنونم ایشالا همیشه سالم باشن و خدا برامون حفظشون کنه
نمی دونی چقدر بغض فرو می دم از این دردها و حالا که می دونم اونم باید بیاد و تحمل کنه!

مینو چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 11:51

اولا که عنوان پستات خیلی دلچسبن این دیگه از همه بهتره.
دوما" خیلی خیلی مبارکه خداوند بهتون رحمتشو عطا کرده که خودش جای شکر داره.دخترا خیلی بلان و خوب بلدن دوران کودکی خودشونو شیرین کنن و دل پدر و مادر ببرن.
سوما" همه حرفاتو بابت تبعیض و جایگاه زن و جامعه ما قبول دارم اما هیچ کس از دو روز دیگه ش خبر نداره و نمی دونه چی میشه نسل جدید و هی جدیدتر خیلی با ما فرق دارن مطمئنا" بهتر ازما میتونن از پس خودشون بربیان! ضمن اینکه تربیت و آگاهی والدین تاثیرگذاره البته درکنار جامعه.راستی مگه الان همه مردا خوشبخت و راضی هستن؟ مردا هم تو یه سری چیزای دیگه تو این جامعه مشکلات دارن و درگیرن. سرنوشت و تقدیر هزارتا چرخ میخوره نگران نباشین و بیشتر به فکر آگاه کردن و تربیت و حمایتش باشین.در هرصورت منکه خیلی خوشحال شدم بابت دختر بودنش دختر اصلا یه چیز دیگه اس انرژی بخش زندگیه و مطمئنا شما هم بیشتر میتونین روی مهربونی هاش و توجه ش نسبت به خودتون حساب کنین.
شایدم از اون دخترای آتیش پاره بشه بعد به این روزاتون بخندین که نگران چی بودین؟

نمی خوام درگیر محبت کردن و توجه کردن به ما بشه! مثل خودم که این همه از خودم دور شدم و درگیر خانواده شدم
نمی گم مردها مشکل ندارن اما ....
خیلی از دردهامو انجا نمی تونم بگم!
یکیش اینه که دلم برای موهاش می سوزه..! البته شاید این مسخره ترینش باشه...
این همه وبلاگ می خونم همه از اینکه چطور باید با مردهاشون رفتار کنن حرف می زنن! کدوم وبلاگ رو دیدی که نویسندش مرد باشه و همه حرفاش در این باب باشه که چیکار کنه زنش دلزده نشه و ....
قوانین دینی و مملکتی که از نسل به نسل دیگه فرق نمی کنن!
دردهای ماهانه... بعدش زایمان ... تازه اینا تو طبیعتمونه و زیاد توجهی بهشون نداریم!
نمی دونم دیگه خیلی چیزا هست که جای گفتنش اینجا نیست!
می دونم رحمت خداست.. با جون دل پذیراشم اما حرفم چیز دیگست مینوجانم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.