بادبادکی که می ترکد.. پوسته ای که می شکند...

احساس می کنم این روزها بدتر از هر زمان دیگری در خود فرو رفته ام ...

بدتر از هر زمان دیگری از رفتارهای همسرجان دلخور می شودم...

از اینکه تماس دوبار تماس می گیرم و او خیلی با عجله و کمی لحن تند جوابم را می دهد.. درک می کنم سرکار است و سرش شلوغ اما راه های زیادی دارد برای درست رفتار کردن. مثلا می تواند بگوید اگر کار واجبی نداری بعدا باهات تماس می گیرم! یا می تواند پاسخ تماسم را ندهد و بعدا تماس بگیرد! (یک بار پاسخ تماسم را نداده بود من باز تماس گرفته بودم پشت سر هم .... چنان درسی به من داد که تا لحظه مرگ یادم می ماند هر بار که پاسخ ندهد درگیر است و نباید تماس بگیرم تا خودش این کار را بکند!)

از اینکه گاهی احساس می کنم جواب سربالا می دهد به سوال هایم یا با اکراه پاسخ می دهد! ....  سوال ها هر نوع سوالی هم که باشند فرق نمی کند! کجا هستی؟ جوابش سربالاست... از کجا وام می گیری؟.. چقد وام می گیری؟!.. کجا زمین انتخاب کردید....

من شریک همه چیز همسرجان هستم.. شریک اقتصادی او پس حق دارم اینها را بدانم.. ترجیح می دهم بدون پرسیدن مرا در جریان بگذارد! به عبارتی مرا هم حساب کند! حساب کند آدم هستم!!!!!!

اینکه شریک اقتصادی باشی ولی نظر تو برای مکان خرید زمین پرسیده نشود مسخره نیست! نه نیست چون تو شریک اقتصادی نیستی تو یک نوع دستگاه پول چاپ کنی هستی!

من درک می کنم پس اندازمان اندازه خرید زمین در فلان جای شهر نسیت.. می فهمم جایی که الان انتخاب شده از نظر مکانی با هزینه ای که می کنیم بهترین مکان است اما دوست داشتم نظرم مستقیم پرسیده می شد.....

بگذار یک مثال ساده و خنده دار بزنم! حتی اینکه گوشت را کی قطعه قطعه کنیم و چرخ کنیم را هم این همسرجان است که مشخص می کند.. من فقط هارت و پورت می کنم و ادای یک زن مستقل تصمیم گیرنده را در می آورم! تصمیم اول و آخر همسرجان می گیرد.. چه مخالف باشم چه نه همان افتاقی می افتد که همسرجان می خواهد...


+- باز دوباره باید نامه بنویسم... اینها را در نامه ام برایش بگویم ... بعد آخرش هم بنویسم می دانی چرا راه نوشتن را برای حرف زدن با تو انتخاب کرده ام چون از آن سناریوهای وحشتناک می ترسم.. آنقدر که حتی از عذاب قبر نمی ترسم!!!!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
بیضا دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 12:06 http://mydailydiar.blogsky.com

نیوشا جون چقدر نوشته هات رو درک میکنم، اینکه ګفتی تو شریک اقتصادی استی ولی در تصمیم سهمی نداری، دقیقا درد من، من شریک اقتصادی نیستم بلکه مالک تمام زنده ګی و سرمایه مان هستم ولی این همسر بوده و است که با پولهای من هر کاری خواسته انجام داده حتی از من پنهان کرده و من بعد ها خبر شدم، میدونی نیوشای عزیزم این موضوع خیلی خیلی مهمه و شیرازه زنده ګی رو از هم میپاشه، من هیچ وقت این دردها رو فراموش نمیکنم درست است که با همسر زنده ګی میکنم، و دو ګل و پسر و یک دخمل هم تو راه دارم ولی این دلیل نمیشه که خیلی خوشحال و راضی استم بلکه در پس این صورت درد عظیم پنهان شده است، حالا ۷ سال میګذرد و من با این دردها کنار آمدم و واقعیت رو قبول کردم و حتی به اشتباهات خودم پی بردم ولی راه برګشتی وجود ندارد، بنابراین از تو هم میخواهم آرام باش مخصوصا که بارداری و مثل من که اولین پسرم رو خیلی خیلی آسیب زدم که حتی الان لکنت زبان داره نکن بخاطر توراهی هم که داری با همه شرایط کنار بیا و خودتو به خدا بسپار. شاد و سلامت باشی عزیزم

عزیزم .... :(
به مینو هم گفتم پیش فض ذهن یه مرد ایرانی اینه که افسار همه چیز تو زندگی مخصوصا مسائل اقتصادی باید دست اونا باشه!
این درد همه زن هاست! اما یه قسمت هاییش قابل حله...
می دونم در این دوران نباید حرص بخورم اما انگار نمی تونم دست از مبارزه بردارم
امیدوارم دخترم هم مثل خودم یه مبارز باشه و براش مشکلی پیش نیاد!

ناراحت شدم در مورد وضعیت پسرت .. البته قابل حله...

مینو دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 11:39

کاملا" حق داری چون بقول خودت شریک اقتصادی هستی. پس اصلا در این مورد چشم پوشی نکن و خواسته تو اعلام کن اگه بازم همین روال بود و حرفات تاثیری نداشت اگه من باشم منم روالم عوض خواهم کرد!!

آره مینو نمی شه از این گذشت! چند بار در موارد دیگه تذکر دادم
مثلا برای برادرش پول قرضی می فرستاد بدون اطلاع من! بهش گفتم من باید مطلع باشم نه به این معنا که از من اجازه بگیری! به این معنا که من هم حق دارم بدونم.... همونطور که اگر من بخوام قرض بدم به کسی صد در صد به تو خبر می دم اما اجازه نمی گیرم!!!!
این مورد براش جا افتاد و الان روالمون درست شد ... اما در موارد دیگه فکرش این نیست که با این کارش من نازاحت می مش و ضربه می خورم چون پیش فرض ذهن مرد ایرانی اینه که همه چیز باید دست خودش باشه!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.