هر روز با این درد کابوسی دوباره ست

بیدار شدن از خواب و دیدن یک صبح دیگر درست شبیه یه کابوس وحشتناک است...



- به بابا گفتم: بابا، اگه قرار باشه انگشت پات رو جدا کنیم می ترسی؟ گفت آره بابا می ترسم.. با یه لحنی گفت که انگار یکی افتاد به جونم تا می تونست جگرم رو می خراشوند...

تا ساعت ها برای ترس بابا و اون لحنش گریه کردم... چه گریه هایی...


- مامی گفت: تو اگه برای خودت، همسرت یا بچت یه اتفاقی بیافته چیکار می کنی؟! برا یکی از خواهر یا برادرات یه اتفاقی بیافته چه می کنی؟! این همه بیتابی برای چیه؟! محکم باش، خودتو نباز.....

مامی نمی دونه من خودم نیستم.. من همه خانواده ام هستم!

- همه با موضوع قطع انگشت پای بابا کنار اومدن جز من! نمی فهمم اگه قطع بشه مگه زخم نمیشه؟! اون زخم پس چه طور می تونه خوب بشه؟!!!!!!!!!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
مینو دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 10:36

خوب برو پیش یه مشاور یا روانکاو. الان نیاز به کمک داری.من که بارها کمک گرفتم ازشون و نتیجه دیدم.
در هر صورت به فکر خودت باش عزیزم.

ممنونم دوست عزیزم .....

مینو دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 09:16

نیوشا اگه آشنایی رو تهران دارین ازش خواهش کنین حضوری بره و برای پدرت وقت بگیره عموی منم تهران نبود و دخترش رفت و براش پرس و جو کرد و وقت گرفت این مرکز خیلی ها رو بودن قطع عضو درمان کرده.
دوستم چرا اینقد کم توان شدی مگه ماها خانواده نداریم مگه عزیز ما نیستن.نه به برادرات اینقد خونسرد نه به خودت. همه ی زندگیتو تحت شعاع قرار دادی روحتو داری آزار میدی یکم به خودت مسلط شو اینقد نگو نه من اینطوریم نه من نمی تونم و ... توی هر چیزی افراط و تفریط خوب نیست تمام این خود خوری ها رو دو روز دیگه به نی نی ت هم انتقال میدی اونوقت باید با یه بچه ی مضطرب و افراطی روبرو بشی. در بدترین حالت بدون که هیچ آدمی نمی تونه با غصه خوردن و ناراحتی چلوی حادثه ای رو بگیره یکم به خودت مسلط شو بجای این افکار آزار دهنده فکرتو روی زندگیت و آرامشت متمرکز کن.برای پدرت هم دعا کن وقتی اینقد بخدا ایمان داشته باشی و ازش بخوای بهترین حالت رو برای پدرت پیش بیاره مطمئن باش از اون دیگه بالاتر چیزی نیست و اگه بخواد قطعا" هر کاری میتونه بکنه پس ایمان داشته باش بهش.زندگی همینه همیشه تلخ نیست همیشه شیرینم نیست باید یادبگیریم توی شرایط سخت خودمونو بسازیم بزرگ کنیم و بپذیریم قرار نیست همه چیز مطابق میل ما پیش بره.اون مادری که جونشو توی تصادف توی یه دقیقه غفلت از دست میده یا هزاران مورد دیگه مگه دست خودشونه مگه خوششون میاد عزیزاشونو از دست بدن.خودت چند وقته دیگه مادر میشی و هزار یک اتفاق دور سر بچه میچرخه بخوای اینطوری باشی که دیگه هیچی ازت نمی مونه. کمتر به چیزای منفی فکر کن.نگو نمی تونم من اینطوری بودم و هستم قرار نیست که همیشه یه مدل و با یه طرز فکر زندگی کنیم تغییر گاهی اوقات لازمه ی زندگیه.توکلتو بخدا بیشتر کن در عوض آرامش بیشتری ازش بگیر نا امید نباش ازش هر کاری کنی هم اون خداست و تو بنده!
ببخشیدا اگه تند حرف زدم ولی دیگه نتونستم و نگرانت شدم.مطمئنم میتونی روی خودت کار کنی فقط باید بخوای! ضمنا" از این دوران بارداری لذت ببر بخدا بعدا حسرت این روزا رو میخوری.من این روزا خیلیا رو می بینم که حسرت همچین روزایی رو دارن و منتظرن زندگیشون بخاطرهمین موضوع داغونه اینم نگاه کن و ببین که خدا بهت چه نعمتی داده.

همه حرفات درسته ...
قدرت مدیریت این شرایط و خودم رو ندارم..
:(

سایه دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 08:57

خیلی داری خودتو اذیت می کنی نیوشا
این راهکار درمانی قبلا هم استفاده شده ولی حتما مزایاش بر معایبش برتری داشته که منسوخ نشده

چی بگم سایه! نگرانم و قدرت مدیریت خودم رو ندارم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.