چرایش در جنسیت تو و نگاه جامعه به تو پیداست!

اینکه همسرجان هر بار با مادرش مکالمه تلفنی داره و بعد از اتمام حرف هاش می گه:  گوشی ، نیوشا حالتون رو بپرسه؛ واقعا رفتاریه که من رو آزار می ده... گاهی اصلا تو حال و هوای حرف زدن با ایشون نیستم!! گاهی دلم ازشون پره و این تو کلام سردم پیداست!

رفتار همسرجان در این مواقع درست برعکس برادرهاست! مثلا برادر1 با مامی حرف می زنه تلفنی، انتهای صحبتش می گه: گوشی.. مادمازل جان! مامی می خواد حال شما رو بپرسه!!!!! بدون اینکه مامی همچین چیزی را مطرح کرده باشه!

همین دیشب وقتی تو هوای خوش و فضای سبز با خواهرام نشسته بودیم ایشون تماس گرفتن با همسر جان و باز همون ماجرا.... من هم از کنایه هاشون دلخور بودم کاملا سرد و بی روح حرف زدم....

و البته ناراحتی دیگه ای هم داشتم که مربوط می شد به دست و دلبازی همسرجان برای فرستادن برادر کوچیکش به کلاس زبان!!!! اونم تو این اوضاع اقتصادی خرابی که داریم که من حتی برای خرید یه تی شرت این دست اون دست می کنم!!!! وقتی این موضوع رو متوجه شدم عکس العملی نشون ندادن چون جواب مشخص بود! از محل سود سهام پولش پرداخت می شه! و این موضوع دو حالت داره یا سود رو ماهانه همسرجان برمی داره و خرج این کارها می کنه، که خیلی بعیده! یا اینکه از سودی که سال ها بعد قراره این سهام عاید پدر شوهر کنه، همسرجان همون سال ها بعد هزینه هایی رو انجام داده حساب کتاب کنه که خوب احتمال این یکی بیشتره و از نظر من تو این اوضاعی که هستیم اصلا ضرورتی به این دست و دلبازی و توجه های خاص نیست!

موضوع جالب اینه که وقتی برای مراسم عموش، همسرجان یه روز بیشتر از من موند پیش خانوادش، من که باهاش تماس گرفتم بپرسم بدهیش رو به داماد1 داده یا نه جلو خانوادش پرسید کسی چیزی گفته؟! گفتم نه.. فقط خواستم یادآوری کنم اگر پرداخت نکردی این کار رو انجام بدی تا پول دستت هست یه وقت دیر نشه پولی هم نمونه! گفت برسم پرداخت می کنم. خلاصه خانواده شوهر؛ مهربان همیشه یاری رسان در صحنه حاضر، کل مکالمه رو در ذهن ضبط کرده بررسی کردند و دو شب بعد پدر شوهر تماس گرفته می گه: اگه پول لازم داری من برات بریزم!!!!!!! حالا ما از داماد1 5 میلیون قرض گرفتیم، بعید می دونم پدر شوهر نیم میلیون تو حساب داشته باشه، با این وجود دادن این پیشنهاد فقط تو دهنی زدن از نوع توخالیش بود به من! آخه یکی نیست بگه شما که ندارین واس چی پیشنهاد می دین!

بعد مکالمه هم همسر جان گفت اگر بابام داشت هیچ وقت از داماد1 نمی گرفتم!!!! گفتم عجب آدم نمک نشناسی هستی هر زمان بوده هر چقدر خواستیم تا هر مدت زمانی که ما خواستیم بی منت پول قرض داده و همیشه هم گفته حمایت این چنینی می کنم رودربایستی نکنید حالا واس چی این طور حرف می زنی! برای خونه ای که داری برای من می سازی حاضر نیستم یک ریال پول از خانوادت قرض بگیری.  شده ده سالم بمونم مستاجری کنم هرگز حاضر نیستم از یکی از اونا پول به قرض برای خونه ساختنم بگیرم..... جوابی نداد!

پیش خودش فکر کرده بود که اون تماس من در اون موقعیت که در مراسم عموش بوده لابد به این خاطر بوده که داماد1 طلبش رو خواسته که براش توضیح دادم همچین چیزی نبوده، اما باورش نشده لابد!

بگذریم ... از دیشب می گفتم. حین مکالمه با مادر شوهر، همسرجان صدام زد که دعوا داری مگه؟! این چه لحنیه داری با مامانم حرف می زنی....

مکالمه که تمام شد گفتم والا من دعوا نداشتم، عادی حرف زدم! گفت تو همیشه همینطوری حرف می زنی با مامان من!!!!!!!!!! بعدم رفت تو لک و حرف نمی زد، حتی صداش می زدم نمی شنید فکرش درگیر بود...

بهش گفتم زیاد درگیر نشو.. مامانت کنایه بار آدم می کنه باید انتظار رفتار سرد رو داشته باشه بی احترامی که نکردم در عین حفظ ادب فقط گرم و صمیمی حرف نزدم...

نشد براش بگم منم آدمم به صرف اینکه لقب و جایگاه عروس رو دارم نباید از من انتظار داشته باشن خارج از شأن و خصوصیات یک انسان عادی رفتار کنم! وقتی به یه آدم عادی کنایه می گی طرف می ره تو خودش خیلی جایگاهت براش بالا و خاص باشه فقط مدتی کناره گیری می کنه و سرد می شه وگرنه جواب کنایه ها رو میذاره کف دستت!

چرا اگر به همسرجان، مادر من کنایه بگه این احتمال وجود داره که همسرجان تا یک سال پاشو منزل مامی نذاره و به صورت ایشون نگاه نکنه حتی؟! اما من باید بشنوم... لبخند بزنم و با آغوش باز استقبال کنم از همه رفتارها و حرف های ناراحت کننده مادر شوهر؟!

چرا؟! واقعا چرا؟!

نظرات 3 + ارسال نظر
مینو شنبه 16 مرداد 1395 ساعت 15:07

وقتی کاری از دستمون برنیاد در جواب مجبوریم راهکار عملی به کار ببریم و نتیجه شم میشه سرد برخورد کردن منم این مورد تجربه کردم.چرا به همسر تو یه موقیعیت مناسب(نه لابلای بحث) نمیگی من خودم هرموقع بخوام زنگ میزنم و با مامانت اینا صحبت میکنم.مگه شما هر وقت با مامانت صحبت میکنی گوشیو میدی ایشونم صحبت کنه؟! به قول خودت وقتی خودشون باشن سریع عکس العمل نشون میدن.من بهت حق میدم و بهتره زودتر این موضوع رو حل کنی که هی تکرار نشه و ذهنیتا به سمت مقصر بودن شما پیش بره.

نه والا من هر وقت با مامی حرف میزنم از ایشون نمی خوام که حال و احوال کنن حتی وقتی مامی زنگ می زنه شماره خونشون می افته همسرجان حتی گوشی رو جواب نمی ده می گه بدو بیا از مامانته.....
راستش من اصلا دوست ندارم با مادر شوهر تلفنی حرف بزنم میخوام مراوداتم به همون ملاقات های حضوری هر چند ماه یه بار موکول بشه این طور بیشتر در امانم!
اگه با اونا تو یه شهر بودیم مطمعنا هفته ای چند بار باید می رفتم سر بزنم اما همسرجان گاهی به خاطر شرایط کاریش خسته ست و منم خودم تنها می رم هم خودم هم خانوادم با این موضوع مشکلی نداریم اصلا به خستگیش یا اینکه کی دوست داره بیاد با من یا نه احترام می ذاریم! اما این رفتار من در همسرجان گویی تاثیری نداره که توقعاتش بر پایه احترام به توقعات من نیست!

مادر تنها چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 14:47 http://Miavivo.blogsky.com

سلام. نیوشا جان موندم چرا رک به همسرت نمی گی دوست ندارم این مدلی گوشی رو بدی به من که به اجبار با مادرت حرف بزنم؟

نمی دونم چرا این موضوع رو نمی تونم رک بهش بگم! که البته اون شب تو بحثی که پیش اومد گفتم دیگه گوشی رو نده من احوالپرسی کنم

نفر اول چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 10:51

خوبی نیوشا جان؟
خوشحالم دوباره مینویسی.
بنظرم قضیه بدهی به داماد یک رو نباید در اون شرایط همسرت یادآور میشدی. اجازه میدادی برگردن، بعد...
اوضاع جسمی خودت خوبه؟ خیلی مواظبت کن دختر گل

ممنونم عزیزم
نظرت کاملا درسته.. خودم بعدش پشیمون شدم!
اوضاع جسمی... نمی دونم چی بگم.. درد دارم در قسمتی از بدنم که شدیده و اینکه دیابت بارداری هم گرفتم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.