تعطیلات بی مزه ای که تمام شد

یک ماه و چند روز تعطیلات کاری روز شنبه به پایان می رسد...

کارهای زیادی قرار بود در این تعطیلات انجام بدهم...

مثلا دلم می خواست صبح ها تا ساعت ده صبح با خیال آسوده بخوابم .... که به دلیل گرفتاری های مستدام امکانش فراهم نشد!

مثلا دوست داشتم شب ها، آخرشب با همسرجان بروم پیاده روی .. این هم نشد!

مثلا دوست داشتم چند تا فیلم ببینم.. چند تا کتاب بخوانم که باز هم نشد!

حداقل کاش فرصت بود خرید های دخترک را انجام می دادم.....

کاش می شد کمی به خودم می رسیدم به پوستم، به .... 

تنها توانستم به بابا رسیدگی کنم.. حواسم بیشتر به مامی باشد... و این پایان نامه را به زعم خودم به پایان برسانم البته فعلا چون استاد راهنما به شدت سخت گیر است و هنوز هم کار مرا مطالعه نکرده!


حالا به شنبه که  فکر می کنم حس روزهای اول ماه مهر به من دست می دهد! دلهره و اضطراب و کمی هم اشتیاق!

دوباره از شنبه استرس ها... اضطراب ها ... حرص و جوش ها دو برابر می شوند!!!


-+ امیدوارم استاد راهنما به کمیت و کیفیت کارم ایراد زیادی نگیرد! والا این کار من از سر دانشگاه آزاد دارقوزآباد زیادی هم هست! حداقلش این است که نه کپی برداری ست نه پولی داده ام که کسی بنویسد! امشب کارم را برایش ایمیل می کنم و چند روزی را تا بخواند و ایراد بگیرد می توانم مثل آدم نفس بکشم!

راستی نگفته بودم که در جلسه دفاع دوستی به صورت اتفاقی شرکت کردم. گفت پایان نامه اش را یک میلیون و چهارصد داده است که برایش بنویسند! بعد هم با اینکه پاسخ سوالات داوران را نتوانست درست و حسابی بدهد نمره کامل را از ان خود کرد! تازه استاد راهنمایش هم دو تا مقاله برایش سابمیت کرده .. بعضی ها خیلی خوش شانس هستند! در ادامه حرف هاش گفت چند تا دیگه از بچه های کلاس هم دادن همین که برا من نوشته براشون بنویسه و اونام دفاع کردن همه نمره ها عالی! بعله ... بعله !!!!!! این است علم کیلویی! علم فروشی! علم آبکی ....

نظرات 1 + ارسال نظر
مینو چهارشنبه 27 مرداد 1395 ساعت 10:35

خدا رو شکر پایان نامه رو نوشتی ایشالا استاد راهنما هم قبول کنه و تموم بشه.
الکی تر و آبکی تر از بعضی دانشگاه های ایران و مدارکش نداریم چون خود اون استادم همین دانشجوهان حالا شدن استاد و تربیت نشدن برای استاد بودن.اینم یکی از عواملیه که کشورمون به هیج نمیرسه! اشکال از خود ما مردمم هست !

استاد راهنمامم کارش درسته بدنشانسی منم همینه :) من که دنبال علم نبودم دنبال مدرک بودم نباید با این استاد پروژه برمی داشتم!
یعنی فرصت اینکه دنبال علم باشم رو نداشتم..
قبل از دانشجو بودن دختر یه خانواده هستم با این این همه تلاطم.. بعدش همسر هستم و وظایف زندگی زناشویی دارم و بعدش کارمندم وظایف و تعهداتم به سازمان و حالا که مامان هم می شم .. جایی برای علم تو زندگیم نیس!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.