حس خوب داشتن یک دوست

هرگز انتظار تشویق شدن نداشتم..

وظایفم را درست و به موقع انجام داده ام..

در امور دیگران دخالت نکرده ام ..

از دستورات مافوقم سرپیچی نکرده ام..

به موقع آمده ام و بعضا ساعت ها بعد از رفتن همه رفته ام ...

سختی ها و استرس های دو حوزه کاری مجزا را چشیده ام ...

با تمام این ها توبیخ می شوم! با امضاء مستقیم خود رئیس! که ذکر کرده است در پرونده هم درج شود!

به دلایل واهی! به دلیل برخی تصمیم گیری های سلیقه ای!! آنقدر واهی و احمقانه که برای همکارانم باورکردنی نبود!


سایه مثل همیشه کنارم بود! آرامم کرد.. کمکم کرد ... رفت و با مدیرم صحبت کرد و راضی اش کرد که رئیس را راضی کند حداقل روی پرونده درج نشود! مدیر هم پذیرفت و با رئیس صحبت کرد و بعد از یک ساعت بحث رئیس هم پذیرفت تا روی پرونده درج نشود! وقتی دلایل و صحبت های مدیر را شنیده بود حتی گفته اگر می شد کار می کردم همین نامه توبیخ هم حذف شود! ببین تا چه حد دلایل واهی بودند!

یکی از همکاران خانم که شخصی هزار چهره و از نظ من بد طینت است و از قضا به رئیس هم نزدیگ است خیلی قبل تر ها به سایه گفته بود رئیس حس و نظر مساعدی به نیوشا ندارد!

چرا؟! شاید به این دلیل که من تک و تنها در حوزه ای کار می کردم که او خودش قبل سمت ریاست اینجا مدیر آن حوزه بوده و از نظرش من در این حوزه در سال های قبل عملکرد ضعیفی داشته ام و ... به هر حال یک نوع حساسیت این چنینی دارد.
و اضافه بر این ها دست به اخراج خوبی هم دارد! تزش این است که یکی دو نفر را که اخراج کند حساب کار دست بقیه خواهد آمد و درست کار خواهند کرد! البته تا الا چنین اتفاقی اگرچه در شرف وقوع بوده اما عملی نشده است!
نمی دانم بریدن نان دیگری چه لطف و لذتی دارد! وقتی خودشان حقوق های آنچنانی می گیرند از درد بی درمان بقیه خبرندارند!

بگذریم از اینها...
حالا توبیخ با اینکه روی پرونده ام درج نشد اما اثر بسیار بدی روی روحیه ام گذاشت! احساس می کنم به اینجا متعلق نیستم! حسی که تا چند وقت قبل بسیار متفاوت با این بود!
انگار به زور می آیم و میروم و جان می کنم ...
میان این همه حس برزخی ، حس خوبی که سایه به من می داد وصف ناپذیر است..

+ می خواستم این پست را فقط راجع به خوبی ها و مهربانی های سایه بنویسم! اینکه بدونش برایم غنیمتی است در این وانفسای انسانیت.... اینکه همیشه روی رفاقت ومعرفت و مرامش حساب کرده ام ....
اینکه در مشکلات و تنهایی ها او اولین کسی است که اشکهام را می شنود....
امیدوارم در زندگی روز بد نبیند!
نظرات 3 + ارسال نظر
سایه شنبه 10 مهر 1395 ساعت 19:16

خیلی دیر پستت رو خوندم. چه بد ولی خوشحالم که با هم هستیم تو شادی و غم. دوست به درد همین وقتا میخوره دیگه
مواظب خودت باش. دوست دارم همیشه شاد باشی و خدا کمکت کنه که بتونی کمک خانوادت باشی

مرسی سایه جان.. خدا حفظت کنه

مینو سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 16:21

من به این مثل که از هر دست بدی از همون دست میگیری خیلی معتقدم و بارها دیدم که کسی بد کسی رو خواسته یا آزار رسونده تبعاتشو دیده.تو محیط کار که دیگه نگووووووووو .فقط بسپارشون بخدا که خودش قضاوت کنه. متاسفم برای اینجور برخوردا و زیرآب زنی ها که فراوونه تو محیط های کار! خودم چند بار اخراج شدن همکارها رو دیدم بخاطر چند تا آدم بیخود و عقده ای!
خودتو اذیت نکن برای اینجور محیط ها و آدمها آرامشت از هرچیزی مهمتره.

والا این رئیس سالها قبلم همین جارئیس بوده و کلی ظلم کرده اما هنوز سرپاست!
من دیگه به این باور رسیدم هر چه ظالمتر باشی سالمتری...
ترسم از اخراج شدنه از اینکه بعد زایمان بیام و بگن لازمت نداریم!

مادر تنها سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 13:30 http://Miavivo.blogsky.com

نیوشا جان اعصاب و روانت رو بهم نریز شاید این کار ریس باعث بشه دنبال کار بهتری بری و از این اداره و همکارهای زیراب زنش خلاص بشی. خدا رو شکر که یه همکار خوب یه دوست واقعی در کنارت داری که از ته دل برات مایه می گذاره.

عزیزدلم تو اوضاع خراب بازار کار جای دیگه یه کار دولتی پیدا کردن خیلی سخته...
اگرچه به رزومه دادن به یکی دو جا فکر کردم

واقعا سایه از ته دل برام مایه می ذاره .. خدا حفظش کنه

اینجا همه پشت سر هم حرف می زنن خیر نبینن!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.