تمامی ندارند این دردها

بابا از بیمارستان مرخص شد...

زخم همچنان رو باز است. یعنی رد زخم جوش نخورده ... کمی سیاه شده  و این ها همه یعنی اینکه عروق بسته است و خون در جریان نیست و در نتیجه خوب شدن زخم هم حاصل نمی شود!

همه اینها را قبل از عمل جراح می دانسته! به نظر معقول می رسد که کمی بنشیند تفکر کند با یک تیم متخخصص و ماهری در این امر که مریض 74 ساله را وقتی می بریم اتاق عمل دو عمل را با هم انجام دهیم.. هم عروق را باز کنیم هم پا را از قسمتی که خونرسانی بهتری دارد و عفونت ندارد قطع کنیم!

یا اگر امکان ندارد به همراه بیمار خبر دهیم که امکان عمل باز کزدن عروق وجود ندارد فقط پا را باید قطع کنیم مثلا از زانو یا از کشاله ران قطع می کنیم که عروق آن قسمت خونرسانی بهتری دارد!!!!!!

در ضمن برادر1 به جراح متخصص مربوطه می گوید شما از هر قسمتی که می دانید عروق بهتر عمل می کنند و خونرسانی بهتر است قطع کنید...

پا ازقسمت سینه قطع می شود بعد خوب نمی شود بعد دلیل جراح این است که عروق بسته هستند!

انگار به این موارد بالا نمی توانسته فکر کند قدرت تفکرش محدود به این بوده که فقط قطع کند از جایی که عفونت ندارد!!


مشکل بالا آوردنش حل شده، هذیان هم نمی گوید... اما کنترل ادرارش را به کل از دست داده ... یا وانمود می کند از دست داده! برایش اصلا مهم نیست همان جا روی تخت اجابت مزاج می کند! شاید با ما سر لج افتاده چون فکر می کند تقصیر ماست به این روز افتاده .. راه درمانش را اشتباهی رفته ایم یا قصوری داشته ایم ...

اجازه نمی دهد سند داخلی برایش بگذاریم... سند خارجی را هم خودش بدون اینکه ما بفهمیم از بدنش جدا می کند و مابقی ماجرا ...

دیروز که می خواستند برایش سند داخلی بگذارند بد و بیراه می گفته به برادر ها که بروید گم شوید و دست از سرم بردارید به جهنم که همه جا نجس می شود و ... به پرستار پانسمان زخمش هم گفته چیزی نداری بدی که بخورم و بمیرم؟!

فعلا بابا منزل برادر2 ست چون پرستارش با روش های خاص هر روز پایش را پانسمان می کند که مانع شروع عفونت شود و هر روز هم دو ساعت صرف پانسمان می کند در این دو ساعت هم حتی با بی حسی بابا آه و ناله می کند! هر روز هم صدو پنجاه هزینه تعویض پانسمان است و ...

حالا غیر از خود درمان و سر و کله زدن با این دکترهای احمق مشکلات دیگری هم داریم.. اینکه بابا باید مشهد باشد و منزل یکی از برادرها و خوب سختی هایی قطعا از طرف مادمازل ها تحمیل می شود به برادرها .. مادمازل1 که خیلی شیک از پذیرفتن بابا با این شرایط عدم کنترل ادرار خودداری کرد. برادر دو هم کارش شیفتی است و هر چهل و هشت ساعت بیست و چهار ساعت منزل نیست و باید یکی از بین ما دخترها برود و آن بیست و چهار ساعت را پوشش دهد...


می دانی شناخت اطرافیان حتی اگر خواهر و برادرت هم باشند فقط در چنین موقعیت هایی اتفاق می افتد! فقط می توانم تأسف بخورم، همین و بس! و البته فکر کنم از میان خواهر و بردارها فلانی و فلانی اصلا نیستند.. اینطوری از رفتار و حرف ها و پیشنهاداتشان حرص نمی خورم و تصمیم نمی گیرم مثل دایی سر به کوه و بیابان بگذارم!

نظرات 2 + ارسال نظر
سایه شنبه 24 مهر 1395 ساعت 17:39

نیوشای عزیز الان رسیدم پستت رو بخونم. واقعا ناراحتم برات. از خدا برای پدرت آرزوی سلامتی و برای تو آرزوی صبر و آرامش دارم. کاش می تونستم بیشتر پیشت باشم تو این روزا ...

سلام سایه جان..
ممنونم عزیزم سلامت باشی خدا مامانت رو برات حفظ کنه ...
هستی همین اندازه که هستی ممنونم برامم خیلی خوبه

Miss.khorshid شنبه 24 مهر 1395 ساعت 13:56

سلام عزیزم.متاسفانه بعضی از دکترها اون دقتی رو که باید ندارن. بگو مرد حسابی پدر خودت هم بود اینطور بی مبالاتی میکردی؟ یه جوری شده اگه همراه های مریض هوشیار نباشن و دائم دکتر رو سوال جواب نکنن دکتر معلوم نیست حواسش کجاست.... باز هم بهبودیه اندکی حاصل شده خدا رو شکر. بی اختیاری خیلی سخته. مطمین باش برای خودشون این شرایط سخت تره.... در مورد دو پاراگراف آخر هم، درکت میکنم و هر چی بگی درسته. ولی عزیز جان هر آدمی یه ظرفیتی داره، یه درکی داره. نمیشه اگه من ظرفیتم زیاده انتظار همون ظرفیت رو از برادر خواهر یا دیگری داشته باشم. رهاشون کن همین کار هم کردی. کار دیگه ای توی این شرایط نمیشه کرد. هر چیزی که خودت میتونی برای نبودنش تصمیم بگیری؛ بگیر و رها کن. ولی مریضی و ... دست ما نیست. ما هم مامور به انجام وظیفه ایم. نتیجه از دست ما خارجه. ان شالله خدا از این به بعد هم کمک میکنه تا شرایط کم کم راحت تر بشه.

دکترها به نظر می رسه نه متخصص باشن نه متعهد!
بله نتیجه از دست ما کاملا خارجه ... گاهی حس می کنم هر چی تلاش می کنیم خدا از اون طرف تلافی می کنه!
خواست این نیست که بابا بهبود پیدا کنه ..
ممنونم از همراهیت عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.