کاش مثل باد بود گذر روزها

شقاق سینه و درد وحشتناکش همچنان هست ...

چند دقیقه ای رفتم دیدن بابا، چیزی از سرهنگ باقی نمانده. مرا می بیند و می زنذود زیر گریه. من اما اشگهام را قورت می دهم...

چند روزی ست منزل خواهر1 اتراق کرده ام... 

از فردا شب منزل پدری- مادری به مدت ده روزی اتراق می کنم. 

همین جمعه دخترک سی روزه می شود... می گویند چهل روزه که بشود خیلی اوضاع و احوالش بهتر می شود. ولی خانوم دکتر به جد می گوید تا دو ماهگی انتظار بهبود اوضاع را نداشته باش....


به خانه ام فکر می کنم که ازش دوری می کنم و حتی فکر برگشتن به آنجا آزارم می دهد. نمی دانم چرا انقدر از خانه ام بعد از زایمان بدم می آید و از آن می ترسم..

نظرات 2 + ارسال نظر
طلوع ماه چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 13:27 http://mmnnpp.blog.ir

نیوشا جان خوبی؟بهتری؟

خوب که چه عرض کنم..
شکر

پری یکشنبه 28 آذر 1395 ساعت 10:09 http://shahpari-a.blogsky.com/

همه...چی..درست..میشه.به..امید..خدا

به امید خدا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.