غم آغاز هفته

غمگینم..

اولین روز هفته را با بغضی ناگریز و غمی عمیق آغاز کردم...

این حرف ها که در اوج ناراحتی ردوبدل شد نشان چه بود جز جای خالی خیلی چیزها ... عشق و دوست داشتنی عمیق...

هی کسی درونم نهیب می زند که این زندگی در کل، سرتا پایش ارزش هیچ بغض و اشک و غمی را ندارد!

به جهنم که عشق و دوست داشتنی نیست! به درک که هر بار در میان دعواهتان باید حرف هایی را متحمل شوی که همچون شوکی بزرگ به روح و قلب و مغز وارد می شو!

بگذر و خلاص ....

اما نه نمی شود!

کاش می شد بزنم زیر همه چیز.. همه چیز!!!!!!!!!!!!

به این فکر می کردم که حتی می توانم دخترک را هم بسپارم به همسرجان و بروم!



- پست بعدی توضیح و تفصیل ماجراست!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.