جهان پر است از غیر ممکن ها

اولش با یک توضیح صدمن یک غاز رو برو می شوم قلبم تماما توضیح را قبول نمی کند.. ته دلم خالی می شود وقتی در جواب حالم بد شد از آن ور خط با صدای کلافه و مستاصل می گوید نیوشا جان چی شده به من بگو، نیوشا حرف بزن...

نمایش ساختگی بعدش وتماس تلفنی ساختگی و ....

چهارشنبه بود، همینجا سرکار گریه کردم... درست شبیه یک ادم بیچاره گریه کردم و دلم به حال خودم سوخت....

دوباره حرف زدیم، گفتمش قلبم، روحم و حتی عقلم حرفهات را باور نمی کند... یک موضوع پنهانی وجود دارد و من آن را حس می کنم... بعد از گذشت زمان اندکی به گمان خودش موضوع را صادقانه برایم بازگو کرد... مورد حادی نبود! می شد گذشت و نادیده گرفت ...

اما اگر من بودم او هم نادیده می گرفت ...

اما چگونه در درون خودم دلخور و دلگیر باشم از او و در ظاهر عادی ...

اما او می فهمد این همه بزرگواری و رفتار بزرگمنشانه مرا، گذشت مرا....

اما آیا آنچه که گفت تمام واقعیت بود!

چه فرق می کند یا واقعیت بود یا نه! مشکل از کجا بود که اینطور شد؟!

او چگونه ست حالا؟ کاملا شبیه به یک فرد نادم و پشیمان... سر به پایین گاهی در خود فرو رفته.. بسیار مهربان با تن صدای پایین و نرم .. به پیشنهاد خریدهایم نه نمی گوید!

من چگونه هستم حالا؟ کاملا دو شخصیتی در حال جنگ با او و خودم در تنهایی... در جمع عادی و بی خیال.. عصبی.. نگران.. مستاصل!

چند ساعت پیش پیام دادمش که این روزها عجیب مهربان شده ای و عشق می ورزی مثل روزهای اول عقدمان انگار تازه مرا به دست اورده ای ... جواب داد که پول محبت می اورد! پیش خودش فکر کرده هر چه می خواهد برایش بخرم تا دلش را به دست اورم... ف

ولی من تمام احتیاجات این چند سال اخرم را در حال خریدم ان هم از اضافه وامی که چند وقت قبل خریده بود!


من در بهت و حیرت، او گریان در امامزاده...

+ می دانی از نگاه من غیر ممکن بود با تو به شنیدن و گفتن این حادثه ها برسم!

نظرات 1 + ارسال نظر
مینو سه‌شنبه 24 مهر 1397 ساعت 13:29

عزیزم ممنون از محبتت .تو قلمت معرکه اس.همیشه دوست دارم بخونمت.
همینکه مورد حادی نبودی و جای گذشت داشته خدا رو شکر .حستو میفهمم خودخوریاو آشوب مزخرف درونی که هراز گاهی هی تو وجود آدم میره و میاد.
نیوشا باید این موضوع رو برای خودت حلش کنی حالا که حاد نیست و هستی برای خود درونتم حلش کن. میتونی در آرامش اما با لحن محکم به همسر هم یادآور بشی که این چیزا خط قرمزته و صرفا چون قابل گذشت بوده کناراومدی و حتی بخاطر همینم در حد خودت آسیب دیدی پس جای تکرارش نیست چون دیگه بازخوردت فرق خواهد کرد.
اما دیگه نه برای همسر نه خودت بال و پرش نده چون نتیجه اش فقط تنش و واکنش های منفیه و دیکه قبح این قضیه میریزه.آقایون خیلی روی این وجه از اعتبار و غرورشون پیش خانمها حساسن اگه حس کنن دیگه از این نظر جایگاهی ندارن و بی اعتمادیم بهشون براشون دیگه فرقی نمیکنه و قشنگ میرن به سمتش.
هرچی از این نظر خیلی چیزا پوشیده بمونه بینمتون و به روش نیاری بهتره.
حتما برای آرامش خودت و اینکه تو ذهنت نیاد و اذیتت نکن کاری بکن و سرتو گرم کن.
به محبتها و خریدای همسرت هم توجه کن قطعا خودشون متوجه شدن نبایدهایی که انجام دادنو و به اندازه کافی شرمنده هست پس توام بپذیر و محبتشو پاسخگو باش که بیشتر پشیمون باشه پیش خودش.

قلم من نه اما همراهی و درک تو معرکه ست ...
ممنونم از راهنماییت .. اره سعی می کنم باز نکنم و راجع بهش حرفی نزنم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.