همه چیز باد هواست

ببین چقدر با هم بد بوده ایم، به هم بد کرده ایم تمام این سال ها که حالا بعد هفت سال و اندی وقتی چهار روز جداگانه زندگی می کنیم،راحتیم...

از روز یکشنبه طوری زندگی کرده ایم که یکدیگر را نبینیم.. با هم مراوده و تماس و پیامک نداشته ایم! هر کسی برای خودش زندگی کرده....

صبح ها که می رود سرکار من و دخترک خوابیم.. شب ها که بر می گردد باز هم ما خوابیم.. جای خواب هم جدا شده! در اتاقی می خوابد که کن رفت و آمدی به آن اتاق ندارم و صد البته در را روی خودش می بندد...

عصرها از ساعت شش می زنم از خانه بیرون با دخترک به خیابان گردی و پاساژ گردی و کافی شاپ و دیدن مامی و خواهر کوچیکه و شهر بازی و ... به خانه که بر می گردم ساعت ده و نیم شب است! با خانه ایت و در اتاق خودش چپیده و در را بسته یا هنوز از شذکت برنگشته!

می بینی!  همه چیز در عرض یک روز از هم پاشید و حالا ما شدیم  من و او! با زندگی ای جداگانه ای از هم... 

و چقدر این زندگی بی او برای من و بی من برای او لابد سبک است! احساس ارامش و سبکی دارم! او هم لابد چنین است....

این وسط دخترک آسیب می بیند! او که عاشق پدرش است لابد دلش تنگ می شود! اما من سرش را با میهمانی رفتن و شهر بازی و خرید و رستوران و .. گرم می کنم.

این هم عاقبت آن همه دوست داشتن! هی! دوست داشتن کجاست! همه چیز باد هواست...

نظرات 6 + ارسال نظر
مینو پنج‌شنبه 3 آبان 1397 ساعت 11:52

میدونی نیوشا من با چیزایی که خوندم که قطعا در جریان خیلی چیزا نیستم ! مطمئنم مشکلتون حاد و حل شدنی نیست یه جور کل کل و لجبازی رو شروع کردین بعد کار به تهدید کشیده تو بحث جدایی و نبودن زدی این حرفات همسر عصبیتر کرده چون نمیخواد از دستت بده چون بخاطر خطای پست قبل که گفتی ناراحته و خواسته حال و هواتو عوض کنه اما موفق نبوده نتونسته فشار عصبیش بیشتر شده .بعدش تو حتی تا تعیین سهم مالی ت از زندگی و مهریه رو گفتی.(مسایل مالیتو با همسر و خودت یکبار برای همیشه حل کن و برای خودت چیزی کنار بذار) باز همسرت احساس خطرش بیشتر شده و داغونتر شروع کرده به حرفای زشت در واقع داشته دست و پا میزده اما به روش غلط و به شدت زشت .چرا چون نمیخواد بری چون تو مادر بچه شی چون از روی علاقه ش تو رو برای مادر دخترک بودن انتخاب کرده. نیوشا مردا خیلی ضعیفن خیلی زود احساس خطر میکنن و جدی میگیرن خیلی بیشتر از ما زنها نیاز به محبت دارن موقع همچین بحثهایی با فحش و فشار و حالت تهاجمی در واقع دارن نشون میدن چقد ضعیفن چقد درمونده ان توی اون لحظه.باورکن همسرت بعد از حرفاش پشیمون میشه اما توام نقش داشتی در نشون دادن این واکنش قطعا جوابها و حرفای تو هم بی تاثیر نبوده .
تنهایی این چند روز شاید بد نبوده برای هردوتون اما تکرارش با این شدت و با وجود دخترک دیگه جالب نیست. نمیخوام دفاع کنم از همسرامون میخوام بگم بپذیر این تفاوتها رو و اجازه نده بحثها زیاد پیش برن از یه جایی به بعد کات کنین و بذارید یه فرصت دیگه. ضمن اینکه توام این مدت تحت فشار بودی و اثرات اون ماجرا روی ذهنت هست و هنوز کنار نیومدی باهاش قطعا یکی از دلایل رفتن همین بوده.
ببخش خیلی منسجم ننوشتم سرکار تمرکز کافی نیست . برات آرامش طلب میکنم عزیزم.

خیلی خوب نوشتی عزیزم کاملا منسجم و مفید انگار یه روانشناس برام اینا رو نوشته
از وقتی که صرف کردی،از محبت و انرژی مثبتت ممنونم از صمیم قلب ....
اما مینو من حتی یه ذره هم فکر نمی کنم اشتباهی کرده باشم!
شاید بهتر باشه مدت بیشتر نمی دونم دو ماه یا بیشتر این روال باشه ...بیشتر احساس می کنم زندگی کردن مشترک با اون رو اعصابمه تا بی اون! اگرچه الانم عصبی هستم ولی حس ارامش و راحتی هم دارم!
اون همیشه احساسات و افکارش رو برای خودش نگه داشته... تا یه ساعت پیش فک می کنی دوست داره و برات ارزش قایله اما بعد یه دعوا می فهمی تو براش یه ابزاری ...
همش نقش و رل بازی کردن بوده تا الان! کوچکترین آثاری از وجدان انسانی، شرافت و انسانیت درونش نیست!
برادر من زنش رو طلاق داد گفتیم مهریه رو می تونی ندی ها! گفت نه مهریه حق زنه چه طلاق بدی چه نه! از انسانیت به دوره!
حالا من با چنین تفکراتی بزرگ شدم چطور وقاحت و توحش اون رو هضم کنم.

مینو پنج‌شنبه 3 آبان 1397 ساعت 11:52

نیوشا این طوفانها برای اغلب زندگیا پیش میاد با هزارتا دلخوری و حرف و ناراحتی و حرفهایی که شاید همیشه تو ذهنها بمونه تنها راهش کنترل شرایطه سکوت موقت از طرف هردو و زمان دادن به خودتونه میدونی اگه پیش برید خیلی راحت میتونید تموم کنید بهمین سادگی میتونید حساب همو برسین و خودتون اثبات کنید اگه نمیخواید همدیگه رو از دست بدین باید حتی در ظاهر هم که شده احترام همدیگه رو حفظ کنید باید یه جاهایی حرفهای طرف مقابل که از روی عصبانیت زده پاک کنید توی ذهنتون نگه ندارین.مطمئن نیستم اما حس میکنم تو این حس ها رو تو ذهنت نگه میداری خط به خط کار و رفتارای ناخوشایند همسرتو برای خودت حفظ میکنی.نیوشا بخدا فقط شما اینطوری نیستین همه ی زوجها این مسایل دارن چون ذات زن و مرد فرق میکنه چون باهم متفاوتیم. این خود ماییم که باید با این تفاوتها کنارهم همه چیز به تعامل و تعادل برسونیم. اصلا دوست داشتن باد هوا نیست. میخوام بگم قرار نیست با این اتفاقها فکر کنیم دوست داشتن کشکه یا .... شما فقط همدیگه رو گم کردین کمتر به هم رسیدین دوست داشتنتون سرجاشه .بشینین یه چیزایی رو مرور کنین شاید مدیته به فکر هر چیزی بودین جز خلوت و درک خودتون دوتا! شاید این ماجرا از یه بعد دیگه تلنگر خوبیه برای هر دوتون و فرصت مناسبی برای حرف زدن باهم البته با شرط حفظ آرامش و احترام! خالی کردن هر چیز منفی که تو ذهنتون از هم دارین و بیشتر کردن سطح درک و پذیرش حرفای به جا و خواسته های همدیگه. این بار همه چیز بگید توقع و خواسته دلخوریا و .... اما دیگه بذاریدش کنار و تلاش کنین برای اول تغییر خودتون از جهاتی که واقعا لازمه و بعد تلاش برای محبت بیشتر به هم.
پست قبل همسر خواسته حالتو خوب کنه اما خوب روشش درست نبوده شمام خوب حق داشتی و حرفت درست بوده و منطقی اما کلماتی مثل همیشه (همیشه میخوای منو مقصر کنی)میتونه آتیش بحث داغتر کنه.وقتی هر دو نفر می بینن داره بحث عصبیشون میکنه اونم در شرایطی که در اشخاص دیگه ای هم حضور دارن بهترین کار رها کردنه حالا هر کدوم از طرفین که میتونه و بیشتر به خودش مسلطه.میدونی وقتی بحث کش پیدا کنه دیگه باید منتظر عواقب بدش بود مدل مردای ما همینه یه حس انتقام یه حسی که تا ثابت نکن حرفشون درسته ولت نمی کنن باید جو آروم کنیم بعد سر فرصت و در آرامش حرفمونو بزنیم.این بحثا متاسفانه هی دلخوریا رو بیشتر میکنه هر دفعه یه حرفی ناخوشایند میاد گوشه ی دلتون و جمع میشه روهم بعد مثل ایندفعه طوفان میشه..
پیشنهاد همسر برای بحث نکردن جلوی دیگران خوب بوده ضمن اینکه جلوی دخترک از هر کسی واجبتره و حتی برای خودتون حفظ حرمت و الفاظی که به کار میبرید.
و چقدر این زندگی بی او برای من و بی من برای او لابد سبک است! احساس ارامش و سبکی دارم! او هم لابد چنین است....) این جمله تو بخون!لابد یعنی چی ؟ فقط حس منفی و بد وجودت داره بهت اینو میگه اما واقعیت نیست اگه بود لابد نمیگفتی.اگه حقیقت داشت یکیتون ترک میکرد خونه رو پس بیانش برای خودت بخاطر کاهش پیدا کردن شدت فشاره که حس سبکی داری چون ظاهرا رها کردی و برای همسر هم فقط حدس توست و شاید برای خودشون هم یه جور قهر کردن موقت. چرا پیشنهاد زندگی جداگانه دادی؟چرا بحث خونه رو پیش کشیدی و مهریه؟ نیوشا فکر نمیکنی از روی عصبانیت یکم زیاد پیش رفتی!! از یه خط قرمزای زندگی مشترک عبور کردی! صادقانه بهت میگم اشتباه بوده این حرفا هر چقد که دلخور و عصبی باشی تا از خیلی چیزا مطمئن نباشی جای این حرفا نیست زندگی شما حرمت داره هرچقدرم که از همسر دلخور باشی فکر نمیکنم اونقدر بد باشه و غیرقابل تحمل که بخوای بحث به جدایی بکشی مگر اینکه من اشتباه کنم و از خیلی چیزا خبر ندارم.

همه چیز رو اینجا نوشتم اگر عشقی بوده یا نفرتی خوشی یا ناخوشی از همه چیز خبر داری مینو ...
من تو این هفت سال خیلی گذشتم و کوتاه اومدم بعد هر دعوا خودم پیش قدم شدم برا اشتی با اگه اون پیش قدم شده با یه بغل کردن گذشتم ولی الان فهمیدم نباید کوتاه می یومدم نباید زود اشتی می کردم نباییییید!
من پیشنهاد زندگی جدا دادم چون خودش چند ماه پیش خواست اتاقش رو کلا جدا کنه چون من بهش گیر داده بودم چرا تو خونه مامانی رفت جدا نشست و با گویشش ور رفت! گفت تو درست بشو نیستی ما نباید با هم حرف بزنیم ... اتاقمو جدا می کنم! این در شرایطی بود که شب قبل سکس داشتیم!!! بهم گفت بدون تو دنبال ارامشم ..... چطور شب قبل سکس داریم ولی فرداش بی من دنبال ارامشه!
از این موقعیت استفاده کردم همین پیشنهادات و حرفای خودشو به خودش برگردوندم ولی بی فحاشی!
اره مینو من تک تک فحش ها از هفت سال پیش تا الان تو هر دعوایی مونده تو ذهنم

الناز چهارشنبه 2 آبان 1397 ساعت 16:11

همه چیز باد هوا نیست...اینو باور نکن...
من دلم میخواد خیال کنم تو دوباره عاشق میشی با کسی که لیاقت داشته باشه...شاید حتی اونیکه یه بار خوابشو دیدی...
نمیدونم...تو ذهنم یه النازی هست که سیاهی مطلق و هیچوقت باور نداره...
شجاعتتو تحسین میکنم با تلخی جوری روبرو میشی انگار شیرینترین شهد جهانه...چشم تو چشم شدن با نفرت و تلخی سخته..ولی تو نمیترسی...

الناز با حرفات گریه ام گرفت....
من دلم می خواست کاش دوباره با همین آدم عاشقی می کردم!
اونیکه یه بار خوابشو دیدم دیگه دست نیافتنیه.. تموم شده ست.. فقط رد یه خاطره ازش مونده!
نمی دونم چرا دوست داشتم می گفتی من دلم می خواد عاشق شی دوباره با همین آدم!

alireza چهارشنبه 2 آبان 1397 ساعت 11:07 http://malikhulia.blogsky.com/

به قول شاملوی بزرگ : یکدیگر را میازاریم بی آن که بخواهیم.
شاید بهتر آن باشد که دست در دست یکدیگر نهیم بی هیچ سخنی!

بی هیچ سخنی تا یه جایی میشه دست در دست هم نهیم از اون به بعدش این بی سخن بودن رو اعصاب ادمه

. چهارشنبه 2 آبان 1397 ساعت 11:04 http://fidgety.blogsky.com

نه !! اگه روز سوم هم گذشت و باز احساس سبکی بود در ان وقت حتما "همه چیز باد هواست" ! در غیر اینصورت همه چیز عادیست

نمی دونم شاید حق با تو باشه ولی از احساسات اون بعد از روز سوم خبری ندارم و خودم احساس سبکی داشتم تا امروز و امروز به کلافگی و عصبی بودن رسیدم!

https://t.me/annoying_sound چهارشنبه 2 آبان 1397 ساعت 10:17 http://chiznevesht.blogsky.com/

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.